ما به قدرت طبیعی بر این مشاکل و بر این مصیبتهایی که وارد شده است فائق نیامده ایم؛ برای اینکه قدرت ما به حَسَب طبیعتْ یک قدرت بسیار ناچیزی بود در مقابل قدرتهای بسیار بزرگ مثل قدرت امریکا و قدرت شاه سابق، با آن ابزاری که اینها در دست داشتند. ما به اینها که غلبه کردیم، ملت ما که در این نهضت پیروز شد، این فقط برای اتکال به خدا بود. در ملت ما یک تحولی حاصل شد که آن تحول سابقه نداشت؛ آن تحول اینطور بود که شهادت را برای خودشان فوز عظیم می دانستند. جوانهای ما الآن هم پیش من می آیند، بعضی از آنها، و می گویند که شما دعا کنید که ما شهید بشویم! این رمزِ پیروزی بود که همان طوری که در صدر اسلامْ مسلمین با این رمز پیش بردند، ملت ما هم با این رمز پیش برد؛ و با این رمز است که ملتها می توانند پیش ببرند.
ما می دانیم که این انقلاب بزرگ که دست جهانخواران و ستمگران را از ایران بزرگ کوتاه کرد، با تأییدات غیبی الهی پیروز گردید. اگر نبود دست توانای خداوند امکان نداشت یک جمعیت 36 میلیونی با آن تبلیغات ضداسلامی و ضد روحانی خصوص در این صد سال اخیر و با آن تفرقه افکنیهای بیحساب قلمداران و زبان مُزدان در مطبوعات و سخنرانیها و مجالس و محافل ضداسلامی و ضدملی به صورت ملیت، و آنهمه شعرها و بذله گوییها، و آنهمه مراکز عیاشی و فحشا و قمار و مسکرات و مواد مخدره که همه و همه برای کشیدن نسل جوان فعال که باید در راه پیشرفت و تعالی و ترقی میهن عزیز خود فعالیت نمایند، به فساد و بی تفاوتی در پیشامدهای خائنانه، که به دست شاه فاسد و پدر بی فرهنگش و دولتها و مجالس فرمایشی که از طرف سفارتخانه های قدرتمندان بر ملت تحمیل می شد، و از همه بدتر وضع دانشگاهها و دبیرستانها و مراکز آموزشی که مقدرات کشور به دست آنان سپرده می شد، با به کار گرفتن معلمان و استادان غربزده یا شرقزده صددرصد مخالف اسلام و فرهنگ اسلامی بلکه ملی صحیح، با نام «ملیت» و «ملی گرایی»، گرچه در بین آنان مردانی متعهد و دلسوز بودند، لکن با اقلیت فاحش آنان و در تنگنا قرار دادنشان کار مثبتی نمی توانستند انجام دهند و با اینهمه و دهها مسائل دیگر، از آن جمله به انزوا و عزلت کشیدن روحانیان و با قدرت تبلیغاتْ به انحراف فکری کشیدن بسیاری از آنان، ممکن نبود این ملت با این وضعیت یکپارچه قیام کنند و در سرتاسر کشور با ایده واحد و فریاد «اللَّه اکبر» و فداکاریهای حیرت آور و معجزه آسا تمام قدرتهای داخل و خارج را کنار زده و خودْ مقدرات کشور را به دست گیرد. بنابراین شک نباید کرد که انقلاب اسلامی ایران از همه انقلابها جدا است: هم در پیدایش و هم در کیفیت مبارزه و هم در انگیزه انقلاب و قیام. و تردید نیست که این یک تحفه الهی و هدیه غیبی بوده که از جانب خداوند منان بر این ملت مظلوم غارتزده عنایت شده است.
روی موازین مادی، روی موازین عادی باید با یک یورش، ما از بین رفته باشیم. باید همه ما یک لقمه آنها باشیم! لکن قدرت ایمان، پشتیبانی خدای تبارک و تعالی، اتکال به ولی عصر- سلام اللَّه علیه- شما را پیروز کرد. برادران من! از یاد نبرید این رمز پیروزی را. این وحدت کلمه ای که در تمام اقشار ایران پیدا شد معجزه بود. کسی نمی تواند این را ایجاد کند؛ این معجزه بود. این امر الهی بود. این وحی الهی بود نه کار بشر. رمز پیروزی شما اول ایمان ثابت؛ و بعد وحدت کلمه. این دو مطلب را حفظ کنید.
همین جور تحولی که ملت ما در ظرف مدت کمی پیدا کرد؛ یک نحو تحول معجزه آسا که یک روز از پاسبان حساب می بُرد، بازارهای بزرگ ما از پاسبان حساب می بردند، یک روز هم از شخص اول مملکت حساب نبردند! یک روز جرأت نمی کردند که توی خانه شان اسم شاه را به ناگواری ببرند، یک روز هم در خیابانها ریختند و گفتند مرگ بر این [شاه ]! همچو متحول شد. کی این کار را کرد؟ اسلام، قوت ایمان. و الّا انسان که نمی تواند این کار را بکند. کار من و تو و اینها نیست که! کار اسلام است.
من دولتهای عربی را بیش از پانزده سال است که نصیحت کردم که با هم متحد بشوند و «قدس» را نجات بدهند، و هیچ ابداً در آنها اثر نکرد؛ برای اینکه در فکر این مسائل نیستند. آنها اگر صحبتی هم از این مسائل بکنند، همان صحبتهایی است که شاه سابق ما راجع به پیشرفتها می کرد و راجع به «تمدن بزرگ» می کرد! اینها هیچ یک به فکر امتها نیستند؛ امتها خودشان باید به فکر خودشان باشند. اگر ما بنا بود که بنشینیم تا برای ما دولتها کار بکنند، حالا باز همان عقب ماندگی را داشتیم و باز شاه سابق بر ما حکومت می کرد. ما به قوّت ایمان که در شَعْب ما حاصل شد- با آن قوّت ایمان با این ابرقدرتها مخالفت کردیم و بحمداللَّه پیروز شدیم و دست آنها را کوتاه کردیم. شما اگر بخواهید به مشکلات خودتان پیروز بشوید، اگر بخواهید قدس را نجات بدهید، اگر بخواهید فلسطین را نجات بدهید، اگر بخواهید مصر را نجات بدهید و سایر ممالک عربی را نجات بدهید از دست این عمال، از دست اجانب، ملتها باید قیام بکنند؛ باید ملتها این کار را انجام بدهند؛ ننشینند که دولتها بر این مسائل وارد بشوند. آنها روی مسائلی که برای خودشان صرفه دارد عمل می کنند.
ملتها باید قیام کنند؛ و ملتها باید «رمز» را بفهمند که رمز پیروزی این است که «شهادت» را آرزو بکنند و به حیات، حیات مادی، دنیایی، حیوانی، ارزش قائل نباشند. این رمز است که ملتها را می تواند پیش ببرد، این رمزی است که قرآن آورده است و ملتهای عرب را، در صورتی که در کمال ضعف بودند، بر دولتهای بزرگ سلطه داد. قرآن انسان ساخت؛ یک انسان الهی ساخت که با آن قدرت الهی پیشبرد کرد، و کمتر از نیم قرن بر امپراتوریها غلبه کرد. باید این رمز را پیدا کرد: باید تابع قرآن شد. باید «انسان قرآنی» ایجاد کرد. ملتها باید «صورت قرآن» بشوند تا بتوانند پیش ببرند. اگر بخواهند خودشان با دسته بندیهای سیاسی، با اجتماعات عادی، با اجتماعات جمعیتهای صوری بخواهند پیش ببرند، تا آخر هم نخواهند برد. باید همه مجتمع بشوند و یک انسان الهی بشوند، یک انسانی بشوند که برای خدا جهاد بکنند. اگر همچو شد پیش خواهند برد. و من توصیه می کنم به همه اقشار انسانی و به همه اقشار مسلمین و به همه اقشار عرب که اگر بخواهند اینها غلبه کنند بر مشکلاتشان، باید تربیت اسلامی بشوند؛ باید روی نقشه اسلام حرکت کنند؛ قرآن هادی آنها باشد، «امام» آنها باشد. اگر اینطور بشود غلبه خواهند کرد بر همه امور، و اگر اینطور نباشد و بخواهند روی موازین عادی و روی موازین- عرض می کنم که- سیاسی و اینها بخواهند پیش ببرند، دولتها همیشه مقدمند بر اینها، و [ملتها] هم پیش نخواهند برد.
باید ببینیم که چه شد که اسلام در صدر اول با یک جمعیت کمی و با یک دست خالی، که هیچ ساز و برگ جنگی نداشتند، قریب نیم قرن گذشت و معموره را فتح کردند، و چه شد که مسلمین بعدها با اینکه جمعیتهایشان خیلی زیاد و ساز و برگ جنگی هم دارند و از حیث ذخایر هم غنی هستند و مع ذلک همه چیزشان را از دست داده اند. این چه شد که آنها آنطور، و ما اینطور؟ علت این است که در صدر اسلام افرادی که با رسول اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- بیعت کرده اند و افراد کمی بوده اند، لکن متعهد به مسلک خودشان و معتقد به اسلام و برای آنها مطرح نبود اینکه زندگی بکنند، ولو با هر ذلت و زحمت، اینها شهادت را برای خودشان
سعادت می دانستند، و این روحیه که در آنها بود آنها را غلبه داد بر روم و ایران، دو امپراتوری بسیار بزرگ- که آن دو امپراتوری روم و ایران هر دو قویتر از حالای این دو معموره است. و بعدها مسلمین کم کم آن قدرت ایمان را از دست دادند، و وارد شدند در شئون دنیا و دلبستگی به همین مادیات. و آنهایی هم که می نشستند و صحبت می کردند، و حالا هم که ما اجتماع می کنیم و صحبت می کنیم، بحثهای عددی است؛ یک بحثهایی نیست که سازنده باشد. در این ممالک اسلامی، که ممالک بسیار وسیعی هستند و قدرتهایی هم دارند، وقتی که انسان ملاحظه می کند می بیند که مسئله شعر و خطابه و فلسفه؛ و آنهایی که دیگر خیلی چیز هستند، عرفان و امثال اینها مطرح است؛ آن چیزی که در صدر اسلام رمز پیروزی بود اصلًا مطرح نمی شود. اگر آنکه در صدر اسلام در اصحاب رسول خدا- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- و لشکر اسلام بود، عشر او در این ممالک اسلامی بود، قدرتی بودند که بر تمام ابرقدرتها مقدّم بودند، لکن بکلی آن روحیه ایمان را از دست دادند و آن که خیلی مؤمن بود آن بود که مسجد برود، و از مسجد برگردد منزل و دعا بخواند. دیگر آن جهاتی که در صدر اسلام مطرح بود اصلًا در بین ممالک اسلامی مطرح نیست، الآن هم مطرح نیست.
إِنَّ اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ یک واقعیتی است، و دستوری. واقعیت به این معنا که تغییراتی که در یک ملتی، یک قومی، حاصل بشود، این منشأ یک تغییرات تکوینی، تغییرات جهانی، تغییرات موسِمی می شود. و دستور است به اینکه تغییراتی که شما می دهید تغییراتی باشد که آن تغییرات دنبالش یک تغییراتی به نفع شما باشد.
شما ملاحظه کردید که این پیشرفتی که ملت ایران کرد مرهون آن تغییری بود، تحولی بود که در نفوس پیدا شد. ما یک قومی بودیم، ملت ما یک قومی بودند که به واسطه تبلیغات سوئی که در طول تاریخ شده بود و به واسطه سلطه همه جانبه اجانب و دست نشاندگان اجانب به یک صورتی درآمده بود که این صورتْ پذیرش این رژیم سابق را می کرد. یعنی یک تغییر حالاتی به واسطه آن تبلیغات و به واسطه آن تربیتهای فاسدی که شده بود، در ملت ما حاصل شده بود که به واسطه این تغییر و تحول پذیرش ظلم و رژیم ستمگر و طاغوت و بستگان به طاغوت و اربابهای طاغوت را فراهم می کرد. تغییری بود که از فطرت سالم انسانی متحول شده بود به یک انسان غیر سالم، مریض؛ افراد، مریض شده بودند. قلمها قلمهایی بود که بر ضد مصالح ملت و بر وِفْق مصالح طاغوت به کار می رفت. نطقها و قلمها و قدمها و گفتار و کردار- همه طوری بود که از آن فطرت تغییر کرده بود. وقتی از آن فطرت تغییر کرد، آن وقت یک تغییرات کوْنی هم حاصل شد. و آن سلطه اجانب بود.
و بحمداللَّه در این نهضت تغییر و تحول از آن طرف شد؛ یعنی یک ملت تحت فشار که در طول تاریخ با این فشار خو گرفته بود و پذیرفته بود این ظلم را و پذیرفته بود این چپاولگری را، در یک مدت کوتاهی متحول شد به یک ملتی که پذیرش هیچیک از این ظلمها را دیگر نداشت؛ یعنی همچو طغیانی کرد این ملت برخلاف دستگاه ظلم که از آن بچه های کوچکش تا آن خواهرهای محترمه و برادرها، جوان و پیر، دارای هر شغل که بودند، از همه
چیز دست برداشتند و ریختند در خیابانها و در کوچه ها و فریاد زدند ما نمی خواهیم این رژیم را و فریاد «اللَّه اکبر» و اینکه این رژیم را نمی خواهیم. پس، قوم ما یک تحولی پیدا کرد، تغییر پیدا کرد؛ تا این تغییر حاصل نشده بود، تغییر نفسانی حاصل نشده بود، این قوم مورد تغییر واقعی- که رفتن یک رژیم طاغوتی و آمدن یک رژیم که ان شاءاللَّه اسلامی باشد، این معنا حاصل نمی شود. پس، خدای تبارک و تعالی تغییر نمی دهد، مگر اینکه ما خودمان تغییر بدهیم خودمان را. اگر خودمان را تغییر دادیم در جانب پذیرش ظلم، یک ظالم به ما مسلط می شود؛ این طبیعی است. چنانچه خودمان را تغییر دادیم برای دفاع از کشور خودمان، دفاع [در مقابل ] چپاولگری، دفاع [در مقابل ] ظلم و ستمگری، خداوند اسبابش را فراهم می کند، چنانچه دیدید؛ یعنی هم آن طرفش را ما دیدیم؛ هم این طرفش را. آن طرفش را دیدیم که سالهای طولانی همه قشرهای ملت در زحمت بودند و تحت فشار ظلم بودند. و آن این بود که از آن فطرت اصلی- که فطرت اللَّه بود- بیرون آمده بودند، و یک فطرت [و] خوی دیگری به خودشان راه داده بودند و یک تربیت دیگری پیدا کرده بود. نفوسشان آماده شده بود برای پذیرش هرچه توسری خوردن. هرکس هر جا بیاید تو سَرِمان بزند، هیچ نزنیم و بی تفاوت باشیم! مستشار از امریکا می آید بپذیریم. هرچه می شود ما پذیرش کنیم، حالت پذیرش داشته باشیم. هر که دستش را بلند کند سرمان را زیرش بگیریم یا صورتمان را بگیریم بزند. این یک حالتی بود که به واسطه تحت فشار بودن طولانی به مدت طولانی، و تبلیغاتی که از این طرف و آن طرف شده است، که همه چیز شما باید کنار برود و همه چیز امریکا باید روی کار بیاید، این اسباب این شده بود که خداوند
تغییر داده بود. موافق تغییری که شما در فطرتتان داده بودید، آن هم تغییر داده بود. وقتی که ملت ما بیدار شد، و به برکت اسلام بیدار شد، و خودش را تغییر داد، متحول شد؛ یعنی آن کسی که از یک پاسبان می ترسید مقابل امریکا ایستاد، آن کسی که یک پاسبان وقتی می آمد توی بازارش می گفت ببندید می بستند، بیرق بزنید می زدند، هیچ برای خودشان قائل نبودند که یک چون و چرایی بکنند، ریختند توی خیابانها و گفتند که «مرگ بر این شاه»! این تحول روحی بود. این تحولِ «ما بِأنْفُسِکمْ». إِنَّ اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ تغییر دادید «ما بِأَنْفُس» خودتان را؛ یعنی آن حال پذیرش ظلم، متبدّل شد به حال عدم پذیرش. یک حالِ اینکه دیگر زیر بار این ظلم نمی خواهیم برویم. این طور که شد، تأیید کرد خدای تبارک و تعالی. و شما ظالم را بیرون کردید.
این حال را حفظ کنید. الآن متوجه باشید که این حال حفظ بشود؛ یعنی این تغییری که به سبب توفیق الهی حاصل شد و نفوس شما تغییر کرد به یک نفوسی که شهادت را برای خودتان فَوْز می دانید، و ذلّت و تبعیت را برای خودتان ننگ می دانید، این حال حفظ بشود. مادامی که این حال حفظ شد، خداوند همین را حفظش می کند. اگر خدای نخواسته «ما بأنفسِ» ما دوباره برگردد به حال اول، باز دوباره حال اول می شویم. این یک سنت الهی است که کارهایی که می شود روی اسباب و مسببات، خدای تبارک و تعالی کار می کند، اسباب و مسببات، است. وقتی که شما خودتان مهیا شدید برای اینکه زیر بار ظلم بروید، ظالم پیدا می شود، این سبب می شود که ظالم پیدا بشود. هرچه بیشتر ما خضوع بکنیم برای ظالم، ظالم بیشتر فشار می آورد. وقتی که مهیا بشویم برای جلوگیری از ظالم، ظالم عقب می نشیند. هرچه زیادتر
فشار بیاورید، او عقبتر می نشیند. یک قدم شما که عقب بنشینید، او جلو می آید. یک قدم شما جلو بروید، او عقب می رود. این سنت الهی است، و مطلبی بود که با تجربه، خودِ شما ثابت کردید که شما وقتی قدمها را برداشتید طرف اینکه طاغوت نباید باشد، رفت از بین و تمام شد؛ بساطشان را برچیدند و رفتند.
اگر بخواهید بی خوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاحهای پیشرفته آنان و شیاطین و توطئه های آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند، خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید. مردان بزرگ که خدمتهای بزرگ برای ملتهای خود کرده اند اکثر ساده زیست و بی علاقه به زخارف دنیا بوده اند. آنها که اسیر هواهای پست نفسانی و حیوانی بوده و هستند برای حفظ یا رسیدن به آن تن به هر ذلت و خواری می دهند؛ و در مقابل زور و قدرتهای شیطانی خاضع، و نسبت به توده های ضعیف ستمکار و زورگو هستند. ولی وارستگان به خلاف آنانند. چرا که با زندگانی اشرافی و مصرفی نمی توان ازرشهای انسانی- اسلامی را حفظ کرد. جوانان ایران و زنان و مردان که در زمان طاغوت با تربیت طاغوتی بار آمده بودند هرگز نتوانستند با قدرت طاغوتی مقابله کنند. ولی آنگاه که به دست توانای حق- جل و علا- به انسان انقلابی دور از علایق شیطانی متحول شدند آن قدرت عظیم را سرکوب کردند. دستهای جنایتکاری که جوانان عزیز را در رژیم سابق به مراکز فساد کشاند و از انسانهای آزاد، عروسکهای مصرفی تراشید انگیزه و نقشه شان این بود که هر خیانتی که در کشور واقع می شود و هر چه به سر ملت و ذخایر ارزنده آن می آید و هر چه زنجیرهای استعمار به دست و پای مردم محکمتر می شود، در مقابل بی تفاوت باشند یا به حمایت همان رویه برخیزند. امروز هم قشر فعال در جبهه ها و پشت جبهه ها همان طبقات محروم ساده زیست هستند. و در بین آنان از آن وابستگان و دلبستگان به علایق دنیا اثری نمی بینید.
از اینکه احساس می کنم طبقات جوانان غیور دانشجوی قدیم و جدید داخل کشور و خارج و روشن ضمیران سایر طبقات ملت شریف مسلمان- ایدهم اللَّه تعالی- از خواب گران چند صد ساله که به نغمه های خواب آور عمال خبیث استعمار بر ملتها غلبه کرده بود، بیدار شده اند و در فکر چاره هستند، و از پیوستگی دانشجویان مدارس قدیم و دانشگاهها و همکاری آنها و سایر طبقات بیدار در این نهضت مقدس اسلامی که به خواست خداوند متعال منتهی به قطع ایادی اجانب و استعمارگران و هدم بنیان استعمارخواهان و غربزدگان خواهد شد، احساس مسرت و سربلندی می کنم.
این پیوستگی، قدم اول است که به رغم اجانب و نوکرهای چشم و زبان بسته آنها، در راه آزادی ملتهای زیر دست برداشته شده، و اساس و زیر بنای شکست نهایی چپاولگران و عمال خبیث کسانی است که با تبلیغات مسموعه، سالیان دراز شما برادران و فرزندان ملت را مانند دشمنان به جان هم افکنده و هرکدام از دیگری بیزاری می جستند و در این میان دشمنان ستمگر ملتهای ضعیف، بر مرکب آمال به تاخت و تاز و بندکشیدن ملل اسلامی و مکیدن خون آنها با کمال امنیت و آرامش خاطر اشتغال داشتند.
اکنون که می بینم شما فرزندان عزیز، شاهراه اساس را یافته و بر پایه وحدت اسلامی به هم پیوسته اید، و نور تابناک قرآن مجید- دستور آزادی ملل ضعیف و راهنمای چگونگی نهضت مردان تاریخ و پیمبران پاک در هر عصری بر ضد ستمگران و استثمار و استعمارپیشگان- بر قلبهای شما پرتو افکنده است، به خود نوید می دهم که به خواست خدای بزرگ آتیه درخشان زندگی نزدیکی در انتظار ملل مظلوم است.
بر شما جوانان روشنفکر است که از پای ننشینید تا خواب رفته ها را از این خواب مرگبار برانگیزانید؛ و با فاش کردن خیانتها و جنایتهای استعمارگران و پیروان بی فرهنگ آنها غفلت زده ها را آگاه نمایید، و از اختلاف کلمه و تفرقه و هواهای نفسانی که رأس همه فسادهاست احتراز کنید، و به خداوند تبارک و تعالی روی نیاز آورید که شما را در این راه هدایت فرماید، و با جنود فوق طبیعت کمک کند؛ انّه ولی قدیر. قالَ اللَّه تَعالی و تَقَدَّسَ: وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ.
ما تجربه کردیم در این دو سه سال که آن وقت که توجه به خدای تبارک و تعالی مجتمعاً نداشته ایم، و لو یکی یکی هم داشتیم، نتوانستیم کاری انجام بدهیم؛ زیر بار ظلمها و ستمها و فشارها بودیم و چپاولگران عالم به ما از هر طرف حمله کرده بودند، و ما در قبضه آنها و کسانی که وابسته به آنها بودند گذراندیم روزگار بزرگی را و با فاجعه ای را. ودیدیم که این قیامی که ملت ایران کرد و نهضتی که ملت ایران کرد و کم کم از تفرقه به وحدت رو آورد و مقصد واحد و ابدان مجتمع و ارواح مجتمع در خیابانها، در همه بلاد کشور- از روستاها گرفته تا مرکز- ابدان مجتمع و ارواح مجتمع، ابدان در خیابان ها ریختند، و خواست آنها اسلام و خدا بود، و دست رد به سینه ظلم و ظالم و ستمکار زدند، همه اشخاصی که می خواستند این کشور را چپاول کنند، و چپاول کردند در سالهای طولانی و داشتند ادامه می دادند به این چپاولگری. خدای تبارک و تعالی عنایت فرمود و ما و شما و همه ملت، هم در ابدان مجتمع شدیم و هم در ارواح، اجتماعاً از زن و مرد و بزرگ و کوچک به خیابانها ریختند ملت ما، مقصد هم یکی بود و فریاد همه «اللَّه اکبر» بود، و فریاد همه این بود که مرگ بر اشخاصی که ستمگرند و اشخاصی که چپاولگرند، ما اسلام را می خواهیم، جمهوری اسلامی را می خواهیم که جمهوری اسلامی در آن هم آزادی هست و هم استقلال. ما باید این اجتماعی را که در ایران حاصل شد و این تحول بزرگی که حاصل شد این را سرمشق خودمان قرار بدهیم و از یاد نبریم.
توجه داشته باشیم که آنچه ما را پیروز کرد، آنکه ما را با دست تهی پیروز کرد، این اجتماع ابدان و اجتماع ارواح و وحدت کلمه و وحدت مقصد بود. و همین مردم در بیست سال پیش از این همینها بودند، مورد تعدی اجانب بودند و مورد تعدی آنهایی که نوکرهای اجانب بودند و کاری نمی توانستند بکنند. همینها بودند که به عنایت خدای تبارک و تعالی متحول شدند به یک موجود آسیب ناپذیر با وحدت همه جانبه در روح و در جسم. همینها بودند که از آن حالت به حالت دیگر متحول شدند و پیروزی را با این حال به دست آوردند. آن هم پیروزی ای که معجزه آسا بود. پیروزی ای که احتمالش داده نمی شد که بتوانند در این مدت کم با این زحمت هاییکه در مقابل آن چیزی که به دست آورده اند باز شما ناچیز به جا آوردید. آن چیزی که در دنیا اسمش باید معجزه باشد. بنابراین ما همه باید توجه کنیم [به ] همین تابلو بزرگی که سرتاسر ایران هست و منعکس است در آن «اللَّه اکبر» و «آزادی و استقلال و جمهوری اسلامی»، همان در نظر ما باشد و سرمشق ما باشد؛ و تا آخر ودر نسلهای آتیه منتقل بشود همین مطالب از شما به نسلهای آتیه تا ان شاء اللَّه در هیچ وقت از تاریخ نتوانند دیگر بر ما سلطه پیدا بکنند. این مطلب در شما مهم است؛ و در کسانی که دولتمردان هستند بیشتر مهم است، اهمیتش بیشتر است. آنها باید توجه داشته باشند که سند پیروزی ما همین وحدت کلمه و همین توحید کلمه بوده است. آنها باید بدانند که رسیدن هر یک از آنها به هر مقامی برای خاطر همین ملتی [است ] که بپاخاستند و وحدت کلمه را ایجاد کردند و با هم یک کلمه گفتند، و آن «آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی». همه همین مقصد را داشتند.